به خودم که اومدم دیدم مثل جنازه کنار هم در آمبولانس دراز به درازیم. من یک طرف و او در طرف دیگر. در این سفر برای اولین بار با هم آشنا شده بودیم. اولین سفر حج من. اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم که روزی ...
در مزذلفه بود که با تجمع اتوبوس ها و آلودگی هوا دچار تنگی نفس شدم و کشون کشون به آمبولانس رسوندندم. او هم دقیقا دچار همین مشکل شده بود. همسرش بالای سرش آمد برای اولین بار دیدمش: "کریم فخراوی" اصلا فکرش رو هم نمی کردم که روزی ...
از بحرین تا زمین مزذلفه خیلی فرصت پیدا نکرده بودیم که همکلام شویم اما حالا تخت آمبولانس و بیمارستان صحرایی فرصت خوبی رو پیش آورده بود. "کبرا" آرامش و صلابت خاصی در حرف زدن داشت و هنوز هم دارد. به رابطه ای که با همسرش داشتند غبطه می خوردم. ورد زبان کبرا "کریم جان" بود و کریم هم : "کبرا جان". تصورش رو هم نمی کردم که روزی ...
اولین رمی جمرات رو هر دو نیابت دادیم؛ او به کریم و من به همسرم مسعود. کبرا آن زمان فکرش را هم نمی کرد که کسی که سنگ هایش را نیابتا به شیطان می زند روزی ...
با هم همراه بودیم طواف، اعمال و دعا ... کریم و مسعود هم اتاق بودند و مسعود هرگز فکرش رو هم نمی کرد که روزی ...
چند سال گذشت. سلام و علیک ها ادامه پیدا کرد. جایگاه کریم فخراوی رو دربحرین شناختم؛ معروف، معتبر، فرهنگی، مومن و پرتلاش ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم که روزی ...
تقویم ورق خورد و ورق خورد .... باز فکرش رو هم نمی کردم که روزی ...
و روز 13 آپریل 2011 فرا رسید ... مغرب بود. مسعود با عجله صدام زد ... صفحه لپ تاپ رو نشونم داد و با دست اشاره کرد که هیچی نگو ... روی صفحه عکس کریم فخراوی بود : "فاز الشهید ... شهید ... شهید" و کریم فخراوی پر کشید ... خبر خُردم کرد. فقط هق هق گریه بود و شوکی عظیم... همه چیز مثل فیلم در ذهنم مرور می شد ... حج .. کبرا و کبرا و کبرا ... کبرا چه می کشید؟ کبرا جان چه می کرد؟ آری شهدا همین دور و بر ما زندگی می کنند ...
فردای آن شب پیکر شهید کریم تشییع شد و خانه ما مثل همه خانه های دیگر بحرین ماتم کده بود. مسعود قبل از خواب دو کعت نماز هدیه به کریم کرد و رو کرد بمن و گفت: "برای کبرا دعا کن خیلی سخته .." و فقط یک ساعت سر روی بالشت گذاشتیم و وووو بنگ ! پلیس به منزل ما حمله کرد و اون شبِ غم آلود تبدیل به شبی وحشتناک شد ... نیمه شب مسعود رو دستگیر کردند و بردند ...
اصلا فکرش رو هم نمی کردم که روزی توانش رو پیدا کنم این همه آه و درد رو به روی صفحه نت بفرستم. "شهید عبدالکریم فخراوی" شبی نیست که به یاد تو و همسرت نباشم ... هیهات که فراموشت کنیم ... آن بدن شکنجه شده کبود ...حاج کریم به یاد ما هم باش.
قلم شما: رد قلم
بالاخره مجددا درهای پارسی بلاگ در این جزیره کوچک خلیج فارس (بحرین) به روی ما گشوده شد . چند ماهی بود که به هیچ عنوان امکان دسترسی به پارسی نداشتیم.
و سلام ...
خیلی حرف های برای نوشتن دارم؛ به اندازه پنج ماه اسارت همسرم، به قدر گلهایی که پر پر شدند و ماه هایی که کبود. اما ... فعلا بماند ... .
آخرین خبر از شرایط همسرم د. مسعود جهرمی : چهارمین جلسه دادگاهشون و محاکمه دیروز بود و به سه هفته بعد - 2 نوامبر - ماکول شد .
توضیح: ایشون در تاریخ 14 آپریل ساعت 2:30 نیمه شب بعد از هجوم به منزلمون دستگیر و بعد از 5 ماه در تاریخ 12 سپتامبر به صورت مشروط و به وثیقه عدم ترک محل اقامت آزاد شدند؛ پرونده هنوز برای صدور حکم در جریان است.
همراه هم شویم :
توییتر: +
فیس بوک: + و +
و چند عکس از آزادی همسرم :
قلم شما: رد قلم
< width="100" height="100" data="http://emigrant.persiangig.com/audio/bh.mp3" type="application/x-shockwave-flash"> >
قلم شما: رد قلم
مهر سکــــــــــــــــــــوت
یا مهدی ادرکنا
قلم شما: رد قلم
وقتی هم کلامش می شوی حس نمی کنی از جایی آمده که طلوع آفتابش با آفتابت حداقل نیمروز تفاوت دارد. قد و قیافه و هیبتش را که بدون عبا و عمامه ببینی تصویر بسکتبالیست های سیاه چرده ان-بی ای- در ذهنت تداعی می شود (البته بلا تشبیه!). امریکایی الاصل است؛ پدر و مادرش سال ها قبل مسلمان و از مهره های تاثیر گذار اهل تسنن در ایالتشان شدند و بعد از مدتی هم به عربستان نقل مکان نمودند. اما اخرین کتابِ چند صد صفحه ای او تحت عنوان "ولایت" هم اکنون (به زبان انگلیسی) زیر چاپ است.
لقب پرفسور کمترین چیزی ست که شایسته او ست و اما افتخار او به شاگردی کتب امام صادق(ع) است. دکترای فلسفه دارد و در آی تی، متافیزیک، روانشناسی اخلاقی، مدیریت اقتصادی و ... و ... نیز متخصص است. تمامی علمای فارس و عرب را می شناسد و هیچ یک از علما را بدون عبارت "حضرت" و یا "شیخ" خطاب نمی کند لیکن حاضر نمی شود به صورت عمومی اعلام کند مقلد کیست تا راه برای بررسی، شناخت و انتخاب برای تازه مسلمانان باز باشد فقط می گوید : "از بین علما آن که از همه ولایت پذیری عملی بیشتری دارد اعلم تر است". هر چند که نمی خواهد وجهه سیاسی ای از او بازتاب داده شود اما تحلیل قوی ای از روند تحولات منطقه و همچنین سبزک های سال گذشته ایران دارد!
در بین صحبت هایش همیشه اصرار دارد کلمات کلیدی را عربی بیان کند مثل : "تفکر و توجه" ، "سیر و سلوک" ، "ولایت" ، "عامه(اهل تسنن) و خاصه(اهل تشیع)" و ... . در برنامه هایش بسیار منظم و دقیق است قبل از هر سخنرانی حداقل یک ساعت نیاز مند "توجه و تفکر" است تا بقول خودش بر روی صحبت هایش بیشتر تمرکز کند. ماوایش ایران است اما از نظام اداری ایران نالان. می گوید اگر با فردی در ایران قرار ملاقات بخواهی دو حالت دارد : یا اصلا موفق نمی شوی! و یا هر آن ممکن است با تو تماس بگیرند و بگویند :"نیم ساعت دیگر فلان جا باش برای جلسه!"
12 روز نخست محرم امسال مرکز ما در بحرین پذیرای "پرفسور شیخ ادریس سماوی" بود. عالمی با مشخصات فوق الذکر. در طول مدت حضور ایشان 6 نفر به دین مبین اسلام گرویدند و خاطرات جاودانه ای برای ما نگاشته شد.
در ادامه مطلب می توانید عکس های مربوطه را مشاهده کنید.
و دو نکته قبل از آن :
1- لبنان ، یمن ، تونس و ... به آخر خط نزدیک می شویم . اگر تا به حال به حلقه وصل نپیوسته ایم یک یا حسین و ...
2- در ماه صفر حسینیه های فارسی زبان بحرین پذیرای "حجت الاسلام آقا میری" هستند. جوانان باز جان تازه ای یافته اند. روش تبلیغ از خود تبلیغ مهم تر است ...
ادامه مطلب...
قلم شما: رد قلم
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه .
یادم آرد کربلا را
دشت پر سوز و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه
و اندرین صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر زناله
باز باران قطره قطره
میچکد از چوب محمل
...
چادر خاکی زینب
می شود گل
باز باران باز باران ...
--------------------------------------------------------
بحرین که از باران خبری نیست. این اس ام اسی بود از پدرم .
قلم شما: رد قلم
... به این بهانه قفل قلمم شکست ...
حوله های احرام، امسال هم اشک من را درآوردند.
خداحافظی کار تو نیست، کار من هم نیست، اما گاهی باید خداحافظی کرد و چشم بست و دل برید .
چمدانت کوچک و مختصر است، کاش کمی بزرگتر بود تا شاید این آهن قراضه ای که به نام دل خون می گرید با خود می بردی.
...همه هست آرزویم ... چه کنم که بسته پایم ... به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را ...
قلم شما: رد قلم
نمی دونی که ! می دونی ؟!
نه واقعا نمی دونی که اگر دست هات رو کیبورد گیر کرده باشه و یه طومار تحلیل و تفسیر و حرف برای نوشتن داشته باشی و در همین حین با سدی به نام دایل آپ برخورد کنی چه دردی داره! می دونی؟!
از این سفرم به ایران، از هماش ایرانیان خارج از کشور و صحبت های داغ مشایی و عکس العمل سید احمد خاتمی و پس لرزه های تا کنونش، از مشهد و افطارهای دهه اول ماه رمضون، از سی دی جی هفت، از نمایشگاه قران و شب های قدر، از صحبت های رهبر معظم در جمع دانشجویان که باید هزار بار از روش خواند و نوشت، از سیل پاکستان، پخش نشدن ربنا ی شجریان و اخراج و بازگشت کریمی و ملکوت و جراحت و پسر آدم و دختر حوا و ................. و ................ انقدر حرف برای گفتن دارم که تا برگردم بحرین و با وای فای متصل بشم و بنویسم در دلم قلمبه میشه و بعد هم تاریخ مصرفش می گذره!
اینا رو گفتم که در کنارش بگم این همه سر و صدا و تبلیغ وای فای و وای مکس و ای دی اس ال و ... رو اصلا جدی نگیرید! ما که کشف کردیم از زمان اقدام تا وصل شدن انقدر طول می کشه که ما بر می گردیم بحرین! و از همه مهم تر کاشف شدیم منطقه ای تو همین پای ِ تخت بعد از این همه سال و این همه پیگیری ساکنین هنوز سیستم کابلش با ای دی اس ال هم سازگاری نداره! (اصطلاحات فنیش باشه برای بعد!)
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد*عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد
افطار به مى کرد برم پیر خرابــــــــــات*گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با بـاده، وضو گیر که در مذهب رندان*در حضرت حق این عملت بارور افتاد
(امام خمینی -ره-)
قلم شما: رد قلم
دو روز پیش که این خبر (+) رو خوندم کلی در دلم وجدان انسانی اوکتاویای لبنانی - مسیحی رو تحسین نمودم. اما ...
بالاخره از اونجایی که هنوز یه نیمچه خون خبرنگاری در رگ هام جاری ست؛ رفتم سراغ اخبار مرتبط و زندگینامه و ... اوکتاویا که ای کاش نمی رفتم. اون همه ذوقی که از شجاعت و جسارت این خانم کرده بودم تبدیل شد به سطل آب یخ و ریخت رو سرم .
حضرت خانم بعد از نامه عزل از سی ان ان نامه ندامتی نوشته اند(+) که خلاصه اش این است : ابراز تاسف از اینکه یک جمله که در توییتر نوشته بوده (+) (مبنی بر ابراز تاسف از فوت علامه سید فضل الله از شخصیت های مورد حترام وی) باعث سوتفاهم شده و اصولا اندوه ایشون در فوت سید فضل الله از این است که فردی مدافع حقوق زنان فوت شده! فردی که مواضعش با تعصبات شیعه ایران متفاوت است. وی تاکید کرده که به عنوان خبرنگار خاورمیانه هنوز باور دارد که فضل الله از بانیان و پشتیبانان تروریسم بوده است.
اوکتاویا یکی از شاخص ترین خاطراتی رو که از سید فضل الله دارد اینگونه بیان می کند : در شرایط جنگ سید با جرات تمام ریسک کرد و من را که خبرنگاری زن و مسیحی بودم به راحتی به گفتگو پذیرفت! بمن گفته شده بودکه او در طول مصاحبه مستقیم چشم به چشم به من نخواهد نگریست و در پایان هم سید به شوخی به من گفت حل مشکل لبنان این است : « همه سیستمداران لبنان را با کشتی ه بیرون از لبنان بفرستند بدون حق بازگشت!»
در اخر هم اوکتاویا گفته که ماجرای این پست توییترش یک درس بزرگ به او داده :«اینکه هرگز نباید از 140 حرف - عبارتی کوتاه- برای ابراز نظر در خصوص موضوعی مهم استفاده کرد! چراکه باعث سوتفاهم و ابهام و زیر سوال رفتن خواهد شد.»
خلاصه مطلب : یا توییت -نظرکوتاه- اوکتاویا یک گاف بزرگ بوده! یا اوکتاویا از ازدست دادن وجهه و شهرت و جایگاه خود در سی ان ان ترسیده! و یا تمام قضیه یک نمایش سیاسی بوده است!
لینک های مرتبط : فارس(+) - Wikipedia(+) - روزنامه اسراییلی اورشلیم(+) - پروفایل سی ان ان (+) - یهودیان امریکا (+) - نامه ندامت(+) - صفحه توییتر(+)
---------------------------
اما :
1- آژانس شیشه ای برای نمی دونم چندمین بار از تلویوزون ایران پخش شد و نمی دونم برای چندمین بار اشک ما را درآورد! (همیشه آخر فیلم با حسرت می گم : حــــــــــــــاتمی کیـــــــــــــا !)
2- در وبگردی های امشب لینک به لینک جلو رفتم رسیدم به این :
وقتی میان نفس و هوس ، جنــــــــــگ می شود
قلبم به چشم بــــــــه هم زدنی سنگ می شود
آقـــا ببخش! بس کـــــــه سرم گـــــرم زندگیست...
کمتــــــر دلـــــم بــــــرای شما تنــــــگ می شود!
3- دلم برای کنفرانس های آسمانیان (+) لک زده . ...
قلم شما: رد قلم