كاش از لطف شبي ياد ز ما ميكردي
ياد از عاشق افتاده ز پا ميكردي
كاش بيمار فراقت كه ز پا افتاده
با نگاه ملكوتي تو دوا ميكردي
كاش ميآمدي با يك نظر اي نخل اميد
گره از كار من زار تو وا ميكردي
كاش يك شب تو براي فرجت مالك من
با دل سوخته خويش دعا ميكردي
همچو باران به سر شيعه بلا ميبارد
كاش ميآمدي و دفع بلا ميكردي
پرچم ظلم برافراشته شد در همه جا
كاش تو پرچمي از عدل بپا ميكردي
كاش يك روز رضايي ز وفا
مهدي فاطمه از خود تو رضا ميكردي