به قلم: مهاجر از خلیج فارس *87/6/4* 8:21 ع
قلم شما: رد قلم
7...6...5 ... می شمارم :
روز ها و بعد ...ساعات ... دقایق ... ثانیه ها و حتا تپش های قلبم را !
سفری باید کرد ... باز باید رفت ...
الهی راضیا به رضاوک ...
یسّر لی امری
_____________________________________________
امیدوارم قبل از بازگشت فرصتی دست بده و از دیده و شنیده ها و ... دو ماه داخل خاک وطن بنویسم. اگر نه بدرود تا دل خلیج.
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای شکستن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خداآآآآ...در گلو شکست
قلم شما: رد قلم