به قلم: مهاجر از خلیج فارس *88/5/14* 8:17 ع
قلم شما: رد قلم
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
آنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
آنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم
آنکه سوگند من و توبه ام اِشْکَست کجاست؟
آنکه جانها به سحر نعره زنانند از او
آنکه ما را غمش از جای ببرده است کجاست؟
جانِ جان ست، اگر جای ندارد چه عجب؟
این که جا می طلبد؛ در تن ما هست، کجاست؟
پرده ی روشن دل بست و خیالات نمود؛
آنکه در پرده، چنین پرده ی دل بست کجاست؟
قلم شما: رد قلم