به خاطرات گذشته که فکر می کنم از هر دوره ای چیزی شاخص بیادم مونده : از نوجوانی هم مدرسه ای ها و دوستام و از کودکی : معلم های مدرسه.
فکر نمی کنم این چیز تصادفی ای باشه . در دوران کودکی رابطه صمیمی ای که اغلب بچه ها با معلم هاشون دارند بعد از رابطه با پدر و مادر جایگزین دیگه ای نداره . اما همین بچه ها هر چی بیشتر روی پاهای خودشون می ایستند رابطشون با معلم سردتر می شه و رفقا کم کم جای معلم ها رو می گیرند. چون قبلا معلم در کنار جدول ضرب مشق محبت هم می داد اما الان معلم فقط دفتر حسابان و ریاضی و آمار رو نگاه می کنه و وقت و حوصله برای سرزدن به مسایل دیگه نداره .
ما به عنوان یک انسان همیشه بدنبال یک همدم می گردیم و نه یک راهنمای محض. پیامبر(ص) هم قبل از اینکه هدایتگر مردم باشد دوست و همراه آنها بود ، همراهی در شادی و غم .
از این نوع نیاز می توان به نحو احسن بهره برداری کرد که متاسفانه ما از آن بسیار غافلیم، و بسیاری هم در حال ماهی گرفتن از این آب گل آلود. در واقع مادر و پدر و آموزگار و ... شدند تک بعدی و فقط روی بعد آموزش متمرکز شد اند .براستی فرق یک معلم با یک کامپیوتر چه هست ؟ چرا روانشناسی در شرایط مساوی به آموزش حضوری بیشتر توصیه می کند تا از راه دور و غیابی؟
اینکه تقصر را برگردن فلان وزارت خانه و فلان مسوول و ضعف برنامه ریزی و ... بیاندازیم کار ساده ای ست اما حلی بر مساله ارایه نکرده ایم .
اول از همه خود معلم باید جایگاه و نقش خود و اهمیت آنان را باور کند و بعد عملا این باور را به بقیه جامعه اشاعه دهد. آن موقع سطح توقعات، روابط و وظایف حتی بدون برنامه هم تا حدودی تعریف شده خواهند بود.
به امید آن روزی که معلمی واقعا به جایشگاه خود یعنی ایفای نقش انبیا به معنای واقعی برگردد.
قلم شما: رد قلم