دلم دوباره چه بى اختیار می لرزد
چو غنچه اى به نسیم بهار می لرزد
گواه عشقِ ما این دیده و دل
رساند اشک و غـم ما را به منزل
اینبار بر خلاف همیشه از قصه دوستان تازه مسلمان نمی نویسم. می نویسم از یک نفر که تصمیم گرفته مسلمون بشه. کی؟ تا اخرش بخونید بسم الله:
....................................................................................................
هنوز حرف های دوست مادرم یادم نرفته؛ فکر هم نمی کنم که یادم بره. تا صداش می زدیم حاج خانوم می گفت : حاج خانوم خودتی ! یعنی بهش بر می خورد ! می گفت: اینجوری که صدام می کنید احساس پیری می کنم. همیشه با خودم می گفتم که : ملت موهاشون می شه رنگ دندوناشون هنوز آرزوی حج دارند اونوقت این خانوم تو جوونی رفته حج و قدرش رو نمی دونه.
گذشت و گذشت تا قرعه دوسال پیش به نام من خورد و در سن جوانی خودم عازم حج شدم... بله واقعا انقلابی ست درونی. در مرحله به مرحله حج احساس نزدیکی بیشتری به ابدیت می کنی اما حج هم مثل یک شارجر می مونه تا چند وقت شارج شارجی ... اما اینکه بعدش چه جوری حالتت رو حفظ کنی فقط دست خودته : یا فقط اسمت حاجیه میمونه یا نه اعمالت هم نشون از یکی داره که واقعا حج -محشر کبرا- رو درک کرده باشه.
در حدیث آمده که یکی از بزرگترین گناهان این است که کسی که در روز عرفه در صحرای عرفات باشه و اعمال رو انجام بده و تصور کنه گناهانش بخشیده نشده . با این همه چرا ما سریع مداد به دست می شیم که این لوح سفید دلمون رو بعد برگشت از حج خط خطی کنیم ؟البته اگه به برگشت برسه که خیلی هم عالیه:
کمی از عجایب حج بشنوید: فقط تصور کنید در مسجد الحرام حرم امن الهی بعد نماز صبح رو بروی ناودون طلا طبقه دوم نشسته باشی و دو خانوم با لباس سفید احرام با آرایش کامل جلوت سبز بشن ! اول یه کم چشمام رو مالیدم شاید خوابم و حوریه های بهشتی اومدن سراغم؟؟!! نع بیدارم ! اااا اینا که از همراه های خودمونن ! و متاسفانه ایرانی مقیم خلیج ! و....
وضعیت بازار ها هم که دیگه گفتن نداره... به زبون بی زبونی می گی : حاج خانوم حاج اقا فرصت رو غنیمت بشمرید شاید دیگه قسمتتون نشه مجاور بقیع بشید... اما افسوس که در این فکرند که شاید دیگه نتونن بیان بازار مدینه پس هر چی می خوان باید تو همین یکی دو روز بخرند. آه که شیطان همه جا بساط پهن کرده.
به فرودگاه که میرسی انگار که همه تازه از خواب بیدار شده باشن (آخه حتما تو خواب تو صحرای عرفات ناله می زدندو آقا آقا می کردند!) یه دفه می بینی شال و روسری ها -در اثر گرمای هوا البته- منبسط می شن ! صورت خانوما گل گلی میشه و رنگ میاد ! چشم های آقایون اینور اونور می پره لباس های سفید دوباره میشه رنگین به رنگ جینز آمریکایی . بله حاج آقا و حاج خانوم در بین استقبال و سلام و صلوات و دود اسفند به شهر خوردشون بر می گردن و روز از نو روزی از نو با این تفاوت که حالا یه عنوان حاجی رو هم به دوش می کشند .
کلام آخر : حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست ....
.....................................................................................................
پ. ن1 : باز هم حق صدایم کرده است
زایر مهمان سرایم کرده است
با همه نقصی که در من بوده است
باز هم دعوتم بنموده است ......
امسال هم قرعه به نامم خورده و عازم حج هستم. دعا کنید این بار حداقل هفتمین سنگ رو به نَفْس خودم بزنم که اون بار انگار همه سنگ هام به خطا رفته بود.
پ.ن 2: فکر می کنم حالا متوجه شده باشین که چه کسی تصمیم گرفته مسلمون بشه. نه ؟؟!! باری این سراپا تقصیر را دعا کنید .
هرچند دلشکسته تر از اشک غربتیم خرسند ودلخوشیم که این دل غریب نیست
بیمار آن نگار به غیبت نشسته ایم درمان ما به جز نظر آن طبیب نیست
پ.ن3: نوای وب رو هم عوض کردم شرح حال ماست هنگام بازگشت... .
قلم شما: رد قلم