برای تو چه فرقی دارد؟! 3 سال ... 15 سال ؟! حبس ابد ؟!
فرقی نمی کند تو به هدف خود رسیده ای ...
چه فرق می کند شیعه یا سنی و یا اصلا بی دین باشی ...
آن لحظه خواه یا ناخواه دست حقی شدی که از آستین یک خبرنگار عراقی بیرون آمدی.
گویند عصا از وقتی عصای موسی، نهنگ از زمانی که حامل یونس شد و خاتم از آن روز که در انگشت سلیمان قرار گرفت؛ قیمتی شدند...
بلاتشبیه و باز هم بلاتشبیه، لنگه کفشی در خواب خود هم نمی دیدید سمبلی شود برضد استبداد و ستم.
حکم خبرنگار تاریخی عراق از 15 سال به سه سال حبس کاهش یافت اما برای او چه فرقی می کند؟
قلم شما: رد قلم
مـرده ام؛ این نـفس تازهی مـن فـلـسفـه دارد
روی پـا بودن این برج کـهن فلسفه دارد
سنگ این است که من فکر کنم "قسمتم این بود"
تیشه بر سر زدن «سنگ شکن» فلسفه دارد
دوستی با تو میسّر که نشد نقشه کشیدم
با رفیقان شما دوست شدن فلسفه دارد
گفته بودند که در شهر شبی دیده شدی،حیف...
و هـمـین "حیـف" خودش مـطـمـئـنـا فلسفه دارد
آمدی بر سر قبرم ، نـشد از قـبر در آیم
تازه فهمیدهام این بـند کـفن فـلسفه دارد
کاظم بهمنی
اگر عکس دل خراش است باکی نیست ...
کل نفس ذایقه الموت ... در انتظار است ... هر لحظه ... هر ثانیه...
قلم شما: رد قلم
« ندای لبیک یا مقاومت دیروز در بحرین طنین انداز شد. »
برای مشاهده عکس ها روی آنها کلیک کنید :
قلم شما: رد قلم
برای هرکسی وظیفه ای تعریف کرده اند و وظیفه مادرها ازهمه سنگین تر
خدا کنه تو همین راه باقی بمونه که سخت نگرانم
منتظر عکس های خیمه امسال ما باشید ...........................
قلم شما: رد قلم
زیاد شوکه نشوید !
آوردن این مطلب در این وبلاگ را نوعی نوآوری به حساب آورید و نه عرف شکنی (هرچند از عرف شکنی هم زیاد بدمون نمیاد!)
می توان گفت کسی نیست که با کلمه w.c آشنا نباشد و معنای آن را نداند هست؟ امسال هم کلید یک فعالیت گسترده در ماه محرم را در بحرین زده ایم ... امسال هم خیمه انگلیسی زبان
البته با وجود کثرت کاربرد این اصطلاح کمتر کسی می داند که این دو حرف اختصار چه واژه ای اند :
(W.C=water-closet) به معنای محفظه آب
اما وقتی استاد ما معانی دیگری برای این کلمه بیان کرد همه به عمق قضیه پی بردیم :
(w.c = Western Culture) به معنای : فرهنگ غرب
و جالبتر اینکه خود غربی ها اسم ونستون چرچیل (نخست وزیر معروف بریتانیا!) را مخفف می کند و می گویند :
(W.C=Winston Churchill)
مانند سال گذشته تصاویر و گزارش برنامه ها را در همین جا نقل خواهم کرد. تصاویر بیشتری از سال گذشته را در این لینک هم می توانید مشاهده کنید.
ای که گفتی دردمندان را مداوا می کنی
ما که مُردیم، پس چرا امروز و فردا می کنی؟
یا بکش یا دانه ده یا از قفس آزاد کن
تا به کی جان دادن ما را تماشا می کنی؟
(نقل شعر از وبلاگ برادرم )
قلم شما: رد قلم
زندگی چیست ؟! لفظ مُهمَلی؛ گر بماند خالی از معنای تو
شفیعی کدکنی
قلم شما: رد قلم
وقتی که طلبیده نمی شوی ...
وقتی یکی برات عزیز باشه و دلش رو شکسته باشی، به امید اینکه یه روزی بری خونش و از دلش در بیاری روز و شب شماری می کنی... اما امان از ...
با جون و دل منتظر ذی الحجه بودم، منتظر حضور در منزل یار ...اما وزارت حج بحرین و دلیل های بی محتوایش وسیله ای شد که از قافله جابمانم ....
و اما تو ... تویی که در زیارت هایت شاهد شیدایی هایت بوده ام و امسال هم عازمی ... یادت هست ؟ اولین حجی که مرا همراه خود کردی؟ در منا بیمار شدم و نایب من شدی در رمی جمره کبرا ... قطعا فقط همان حج من مقبول شده؛ که حداقل تو توانستی شیطان من را مورد هدف قرار دهی اما من که در عمل عاجزم ... سنگ اول : الله اکبر ... بنمای ز من یاد ... می دانم که امسال هم عاشقانه هایی برای محبوبت می سرایی و عشق ها خواهی کرد ... بنمای ز من یاد ... که خوب می دانی محتاجم ...
کعبه را کردم بهانه تا بگردم گِرد تو رفتم و گردیدم و نشناختــــــــــــــم
قلم شما: رد قلم
در عالم مجازی میاد رو خط و میگه : « چی کار کنم ؟ کمک ! دیگه نمی تونم تحمل کنم ... همه چی از تنهایی شروع شد و بعد نت و بعد کلوب و بعد چت و ... بعد دوستی و بعد عالم مجازی شد حقیقی و بعد یه دفه دیدم دستی دستی دوست پسر دارم! »
اون یکی میگه : « نصف عمرم به هدر رفت دنبال این و اون ... شرافتم، معصومیتم ... همه ازش رو با دست خودم بردم زیر سوال ... »
از عالم مجازی خارج میشم ... در مرکز اسلامیمون بعد مدتی لوونور رو می بینم - حدودا 8 ماه قبل مسلمون شد- میگه :«فلانی نبودی روز اخر ماه رمضون چه بلایی سرم اومد!» می گم : «چی شده ؟» جواب می ده : « همخوابگاهیم (خوابگاه بیمارستانی که پرستارش هستند) گفت دوست پسرش پول میاره بده بریزم تو حسابش... روز اخر ماه مبارک قبل غروب دوست پسرش در زد روی بیژامم عبا و حجاب پوشیدم و در رو باز کردم... عمار(بحرینی و مسلمون ) وارد شد پول رو داد و قبل از رفتن شروع کرد از هم اتاقیم بد گفتن وبعد سریع گفت که به من علاقه منده و می خواد باهام رابطه داشته باشه و ازدواج کنه ! بهش گفتم که من اصلا علاقه ای بهش ندارم و لطف کنه بره بیرون ... » اصرار من و زور اون و به زور وارد اتاقم شد... داد می زدم و گریه می کردم.... گفتم : « عمار برو بیرون ... ماه رمضونه ... من روزه هستم کار تو گناهه ... دیدم دست بردار نیست موبایلم رو برداشتم با نفر اول تماس گرفتم جواب نداد نفر دوم که برداشت عمار صدا رو شنید و پا گذاشت به فرار ...»
------------------------------------------------------------------------
راستی که یکی رنج می برد و یکی بر خود رنج می دهد .
ذهنم مشوش است . از دیروز که با این گفته ها مواجه شده ام درونم زیر و زبر شده و ... خدایا ... خدا یا... این فریاد نیست که آه است ...
قلم شما: رد قلم
«آهای دست نزنید! آهای نفروشید ! آهای اگه خریدید و دیدید زود قضاوت نکنید آآآآآآآآهای ...» نع جراتم انقدر نبود که ساعت 9 شب وسط خیابون داد بزنم و به خریدار های سی دی این چیزها رو بگم ! چه سی دی ای ؟ چه فیلمی ؟ : عرضه ترجمه عربی فیلم هایی مثل «دختران انتظار » و « موعد دیدار » این روزها در بحرین زیاد شده و ... بگذریم از اینکه چه کسانی و با چه اهدافی این عمل رو انجام می دهند و درشت هم روی جلد سی دی می نویسند که : «فیلم ایرانی ترجمه شده به عربی»؛ واقعا احساس شرم می کنم چرا؟ چون لحظه ای رو تصور می کنم که خریداری -که طبعا با نیت مشاهده یک فیلم از جمهوری اسلامی ایران سی دی را خریداری می کند- از مشاهده فیلم فارق بشه و بگه:« اینم از ایران! یا بگه :« واقعا در ایران این خبر هاست و ما بی خبریم! » اونوقت من ایرانی نباید فریاد بزنم ؟!
این روز ها اصلا دوست ندارم ورودی ایمیلم رو چک کنم چون وقتی موضوع ایمیل های فروارد شده دوستان عرب و عجم، اروپایی و آسیاییم شده «گل شِفته فراهانی» آرزو می کنم هرچی آی پی انترنتی هست از بین بره! وقتی همه به برکت یو تیوب و ... اسم گلشیفته رو به زحمت تمام یادگرفته اند و تکرار می کنند و می گویند که :« بابا کجای کاری!؟ همسرش امین هم در هالیوود همراهش بوده!» و بعد هم که اضافه می کنند :« مثل اینکه انگلیسی گل شِفته خوبه!» ( به قول خودش فنتستیک!) از ته قلب حس می کنم چقدر حربه ها را قشنگ دست شمن می دهیم ؛ یا آیا اصلا دیگر نیازی به دشمن داریم؟ و در آخر هم که همه به اتفاق می گویند : «انگار شایعه شده بلک لیست شده و حق ورود به ایران رو نداره!» دیگه می خوام داد بزنم ...... اما فرو می برم که «امان از فتنه های آخر الزمان» ....کار از فریاد گذشته .
---------------------------------------------------------------------------------------------
*خیلی از دوستان نتی و چتی از دلیل حضور کم رنگم در این مدت جویا شده اند. علت : گاهی نعمات خداوند آنقدر تو را غرق خود می کنند که نمی دانی به پاسخ کدام دعای نکرده عطایت کرده اند. از خود نوشتنت و گفتنت دیگر نمی آید حسرت ایامی را می خوری که فقط کنار دریا نشسته بودی و نظاره گر شنا کردن دیگران.خلاصه به هر نحی بوده ما را وسط دریا کشیده اند؛ دعا کنید که با رحمتش مثل همیشه از غواصی دریایش دست پر بر ساحل امانش کشتی امید پهلو زنم . راستی از این سرخوشی هم دوست دارم فریاد بزنم!
* مطلب آینده را حتما بخوانید که نقل روایتی ست و از قلم من نیست پس حتما لذت خواهید برد!
قلم شما: رد قلم
می گفت تا تن به آب نزنی لذت آبتنی را حس نمی کنی. «کنار دریا نشستن و به به و چه چه کردن» کجا و « بر امواج سوار شدن و غوطه ور شدن » کجا ؟!
هر سال بعد از ماه مبارک الفاط مشابهی را می خوانیم و می شنویم :
« رمضان رفت ! » ، « ضیافت الهی به پایان رسید » ، و.... همه دست حسرت زیر چانه غفلت می زنیم ... نمی دانم شاید گفتن این الفاظ هم فقط از روی عادت باشد.
پس کی آن عید فطر ما خواهد آمد که از درون حس کنیم آنچه حق میهمانی بوده - در حد وسع و توانایی خویش - ادا نموده ایم و بهره ها برده ایم؟ کی می رسد که اشک شوق بریزیم و در دل بخوانیم که : « ماه رمضان رفت اما کاش باز گردد تا شیرینی میهمانی را دوباره تجربه کنیم » و نه اینکه فقط به یاد جبران مافات باشیم .
قلم شما: رد قلم